حزب کمونیست مائوئیست: دفاع از جان صدر گونزالو دفاع از مائوئیسم است!
مصادف با بیست و پنجمین سالگرد بازداشت صدر گونزالو رهبر حزب کمونیست پرو و جنگ طولانیمدت خلق در آن کشور، سازمان کمونیست مارکسیست–لنینیست – راه پرولتری (از این پس سکمل – رپ) بر آن شد که بیانیهای طولانی را منتشر کند. بیانیهای که محتوای آن ارائه تصویر یک انحلالطلب (Liquidator) از گونزالو است. هدف این نوشته از عنوان آن کاملاً مشهود است: «دربارۀ جنگ خلق در پرو، خیانت رهبری حزب کمونیست پرو و تسلیم صدر گونزالو».
رئوس محتوای این بیانیه عبارت است از:
-
صدر گونزالو پس از دستگیری، در جهت پایان دادن به جنگ خلق و رسیدن به توافقات صلح، خود را تسلیم ساخته و کمابیش به همکاری مستقیم با دشمن روی آورده است.
-
صدر گونزالو در همکاری کامل با خط اپورتونیستی راست که از سوی جنبش عفو عمومی و آشتی ملی (MOVADEF – از این پس موادف) نمایندگی میگردد، قرار داشته است.
-
علت شکست جنگ خلق در پرو «کیش شخصیت» شکل گرفته حول صدر گونزالو است.
ما در ادامه خواهیم دید که این بیانیه چگونه، بسیار به دور از این که نوشتهای انتقادی در رابطه با حزب کمونیست پرو و تجربۀ آن باشد، در عوض بهمثابۀ حملهای تمامعیار بر کلیت خط مائوئیستی عمل میکند. این بیانیه حاصل یک خط ایدئولوژیک و سیاسی اساساً اشتباه مبتنی بر انحراف گسترده از مائوئیسم است، و بنابراین سکمل–رپ به دفاع از خطوط اپورتونیستی راست و چپ، که البته موضعی بینالمللی است که در پراتیک محلی آنها بازتاب مییابد، برخاسته است.
انتقاد یا حمله؟
در سال 1980حزب کمونیست پرو به رهبری صدر گونزالو جنگ طولانیمدت خلق را در پرو آغاز نمود. وقتی جنگ طولانیمدت خلق آغاز شد، جنبش بینالمللی کمونیستی ضعیف و رو به افول بود: در سال 1976 کودتا و ضدانقلاب در چین به موجودیت آخرین دژ سوسیالیستی پایان داد؛ در دهۀ 80 جنگ خلق در هند بهواسطۀ سرکوب و تقسیمات جغرافیایی و سازمانی جنبش تضعیف گردید؛ در فیلیپین جنگ خلق از شکستهای پیاپی متعاقب اشتباهات استراتژیک بنیادین متاثر بود – اشتباهاتی که در دهۀ 1990 طی دومین کارزار اصلاح و تاکید بر مائوئیسم و استراتژی جنگ طولانیمدت خلق برطرف گردیدند. بنابراین برپایی جنگ خلق در پرو یک ابتکار مهم برای جنبش بینالمللی کمونیستی بود و به همین علت فوراً هدف امپریالیسمی واقع گردید که در پی آن بود تا آن را به هر وسیلۀ ممکن در هم بکوبد.
علیرغم سرکوب وحشیانه و قتلعامها، از جمله قتلعام در زندانها در ژوئن 1986، جنگ خلق سریعاً تکامل یافت و به اکثر نقاط کشور منجمله پایتخت لیمارسید؛ جنگ خلق در پرو به بالاترین درجۀ تکامل تجربه شدۀ جنگهای خلق در دورۀ بعد از ضدانقلاب 1976 چین دست یافت؛ حتی بعد از بازداشت صدر گونزالو در سپتامبر 1992 و با وجود اسارت او در دستان دشمن، جنگ خلق در سراسر دهۀ 90 و پیش از افول توانش ادامه یافت.
طی این جنگ خلق، جنبش بینالمللی کمونیستی به پیروزیهای مهّمی علیه امپریالیسم دست یافت. این پیروزیها امروز برای درک مائوئیسم از اهمیتی ویژه برخوردار هستند. علیه این پیروزیها و علیه جنبش کمونیستی پرو است که سکمل–رپ شمشیر را از رو میبندد.
چرا میگوییم که این بیانیه یک حمله است و نه یک نوشتۀ انتقادی؟ در درون جنبش کمونیستی انتقاد نه تنها مجاز است، بلکه در واقع مورد تشویق قرار میگیرد – فرآیند انتقاد و انتقاد از خود برای اصلاح اشتباهاتمان و گام برداشتن به پیش، ضروری و غیر قابل صرف نظر است. آنچه انتقاد و حمله را از یکدیگر متمایز میسازد، خصلت غیرسازنده و مخرب حمله است. اما مطلب سکمل–رپ نه مشتمل بر انتقاد ایدئولوژیک و سیاسی از جنبش کمونیستی پرو در رابطه با اشتباهاتی که مرتکب گردیده، بلکه بازگویی همان دروغهای بیاساس و افترائات رواج یافته از سوی دشمن و انحلالطلبان جهت حملۀ یکجانبه به حزب کمونیست پرو و رهبر آن صدر گونزالو است.
حملۀ سکمل–رپ بر این فرض استوار میگردد که صدر گونزالو بعد از بازداشت توسط دشمن به ورطۀ انحلالطلبی افتاده و به جنگ خلق خیانت کرده است. بهزعم سکمل–رپ گونزالو یک انحلالطلب خودآگاه یا ناخودآگاه بوده که به هر حال به بازیچۀ دست امپریالیستها تبدیل گردیده است. امّا اساس این ادعای بزرگ، ادعایی که همواره از سوی جنبش مائوئیستی رد شده است و طرفداران آن تنها اپورتونیستهای راست و چپ هستند، چیست؟
نظریۀ معرفی گونزالو بهمثابۀ یک انحلالطلب تزی است که از سوی دولت پرو عرضه گردیده و توسط اس.آی.ان (سرویسهای امنیتی پرو) با همدستی سی.آی.ای بسط یافته است. همۀ اینها چنانکه در مقالۀ سکمل–رپ بدان اقرار شده، منابع این نوشته را تشکیل میدهند. با وجود اعتراف به اینکه نامههای توافق صلح و مصاحبههای ویدئویی جعلی بودند، پس چگونه سکمل–رپ همچنان مدعی میشود که صدر گونزالو یک خائن است؟ سکمل–رپ با فرض اینکه گونزالو بهطور مثال با رضایت دادن به فیلمبرداری و یا قصور در بالا بردن مشت خود در آخرین دادگاهش وارد بازی آنها گردیده است، چنین ادعاهایی را مطرح میکند!
بنابراین سکمل–رپ چیزی را میداند که کل جنبش مائوئیستی نمیداند؛ میداند که گونزالو مشت خود را طی آخرین دادگاهش بالا نبرده است!
واقعاً بیمعنی است. صدر گونزالو به مدت 25 سال در سلول انفرادی محبوس بوده است. دولت پرو تلاش میکند تا او را بهطرزی تدریجی به قتل برساند، زیرا از بین بردن وی به طور مستقیم و بیواسطه، تنها به تشدید جنگ خلق در پرو منجر خواهد شد. صدر گونزالو در طی دوران بازداشتش هرگز قادر نبوده که با مطبوعات بینالمللی صحبت کند، مگر در خلال سخنرانیاش از درون قفس در 24 سپتامبر 1992 که در آن به ادامۀ جنگ خلق فراخوان داد و گفت که بازداشت وی تنها پیچ و خمی در این مسیر است. صدر گونزالو هیچ راهی برای ارتباط با جهان خارج ندارد.
و موادف که سکمل–رپ افترائات خود را از آن وام میگیرد، دقیقاً چیست؟ موادف سازمانی است که توسط خط اپورتونیستی راست ایجاد شده است. خط اپورتونیستی راست متشکل از اعضای سابق حزب کمونیست پرو میباشد که جنگ طولانیمدت خلق را رد کرده و فراخوان خلع سلاح دادهاند؛ آنها خواهان انحلال جنگ خلق هستند. خط اپورتونیست راست به یمن اقدامات و حمایتهای اس.آی.ان، موادف را بهوجود آورده است. تنها وکیل مرتبط با صدر گونزالو امروز در راس موادف قرار دارد. موادف مستقیماً ابزاری ساخته و پرداخته و در دست امپریالیستها برای پیشبرد برنامۀ ضدشورشیشان است.
یک سال بعد از بازداشت صدر گونزالو در سال 1992، آلبرتو فوجیموری (که اکنون به جرم ارتکاب به جنایات علیه بشریت و مسئول شناخته شدن بابت پیشبرد سیاست نسلکشی علیه جنبش انقلابی، منجمله عقیم ساختن هزاران زن سرخپوست متهم به زائیدن انقلابیون (!) در زندان به سر میبرد.) نامههای جعلی صلح منتسب به گونزالو را به نمایش گذاشت و سپس فوراً دست به جعل یک سری ویدئو زد (این برای تمام کمونیستها روشن بود و بعداً توسط دستگاههای امنیتی برملا شد). بعد از بازداشت صدر گونزالو، کل جنبش بینالمللی مائوئیستی کارزاری قدرتمند برای آزادی وی ترتیب داد، لیکن تمام درخواستها توسط شخصیتهای برجستۀ مترقی برای ملاقات با صدر گونزالو رد گردید.
تنها کسانی که اعتقاد دارند صدر گونزالو فراخوان توافقات صلح را صادر کرده، رهبران سابق حزب کمونیست پرو هستند که اکنون به انحلالطلبی و اپورتونیسم راست درغلطیدهاند؛ و همچنین خط اپورتونیستی «چپ» نظامیگرا که خواهان آزادی گونزالو است تا خود او را محاکمه کند. بنابراین سکمل–رپ بهطور خستگی ناپذیر به تکرار افترائاتی که مستقیماً از امپریالیستها و نوکرانی محلی آنها سرچشمه گرفته و مورد حمایت اپورتونیستهای راست و «چپ» است، ادامه میدهد. سکمل–رپ همچون گذشته میان اپورتونیسم راست و چپ در رفت و برگشت است.
هیچ انقلابی شایستهای بر اعتبار و اهمّیت کلمات یک رهبر انقلابی اسیر در دستان دشمن که نمیتواند عقاید و نظراتش را مستقیماً با حزبش مطرح کند، صحه نمیگذارد. پذیرش افترائات دشمن و رواج آن بهمثابۀ عقاید خود، بهمعنای بدل شدن به بلندگوی امپریالیستها در صفوف جنبش مائوئیستی است.
اگر سکمل–رپ ننگ چنین اظهاراتی را میپوشاند، به خاطر آن است که این سازمان به تاکتیکهای و فنون ضدشورشی دشمن کم بها میدهد و اصلا آنها را درک نمیکند. سکمل–رپ همواره انقلاب را بهمثابۀ رویدادی در آیندۀ دور در نظر داشته و هرگز بهطور جدی به امر تدارک برای آن همت نگمارده است. این سازمان مسائل کار مخفیانه و سرکوب، هنگامی که جنگ خلق در جریان است، را مطالعه نمیکند. اما تاریخ گواه است که دشمن تا چه میزان در زمینۀ جنگ روانی و تاکتیکهای ضدشورش به تحقیق و تفحص پرداخته و خود را مجهز میسازد. بهطور مشخص امپریالیسم فرانسه یک مبارزۀ بیرحمانه را علیه جنبش رهاییبخش ملّی الجزایر هدایت نمود. و در همان دوره بود که بسیاری از روشها و تجهیزات ضدشورشی توسعه یافته و توسط نظامیان فرانسویِ مستقیماً استخدام شده از سوی دیکتاتوریهای نظامی امریکایی جنوبی به این منطقه صادر گردید. یکی از این روشها، ساخته و پرداخته کردن شایعۀ خیانت رهبران است تا آنکه این رهبران به دست خود جنبش از میان بروند و بسیج تودهای مضمحل گردد.
جنگ خلق در پرو در طی سالهای 80 و 90 قرن گذشته تنها جریان کمونیستی بود که در دورۀ احیای کامل سرمایهداری، تهاجم عمومی بورژوازی علیه کمونیسم و نمایش کمونیسم بهمثابۀ مقولهای مربوط به گذشته، حرکت بر خلاف جریان را تجلی میبخشید. بدین ترتیب حزب کمونیست پرو هدف توجه ویژۀ امپریالیسم، علیالخصوص امپریالیسم یانکی واقع گردید. برای درک این مسئله تنها کافی است تعداد بسیار زیاد مطالعات انجام شده از سوی ارتش امریکا و مراکز آموزشی وابسته به آن، سازمانهای استراتژیک ایالات متحده و سرویسهای امنیتی در رابطه با حزب کمونیست پرو بهمنظور تکوین استراتژیهای ضدشورشی علیه این جریان را مورد بررسی قرار دهیم. بسیاری از تحقیقات مذکور به این جمعبندی رسیده بودند که پیروزی جنگ خلق در پرو تقریباً اجتنابناپذیر است. دولت پرو و سرویسهای امنیتیاش، به یُمن همکاری با امریکا و بهواسطه قتل عامها و جنگ روانی شدید پایانی خونین را برای جنگ خلق پرو رقم زدند.
بهطور خلاصله سکمل–رپ درسهای اساسی مبارزۀ انقلابی را فراموش میکند: دشمن به لحاظ تاکتیکی قوی اما به لحاظ استراتژیک ضعیف است. به لحاظ تاکتیکی قوی است زیرا از منابع کلان نظامی و کاربلدی بیرحمانه، زبده و پیچیده در مقولۀ ضدشورش و مبارزۀ نرم برخوردار است؛ بهلحاظ استراتژیک ضعیف است، چرا که از حمایت تودهها محروم است، نمایندۀ یک اقلیت ستمگر است، در جبهۀ بیعدالتی قرار دارد و ضرورتاً سرنگون خواهد گردید. سکمل–رپ قدرت تاکتیکی دشمن را دستکم گرفته و کاملاً به فراموشی میسپرد و گرفتار بازی آن میشود.
امروز ما بار دیگر بر آنچه که جنبش بینالمللی مائوئیستی تصریح نموده، تاکید میورزیم: آخرین رهنمودهای معتبر صدر گونزالو در رابطه با جنگ خلق در پرو همان سخنرانی او از درون قفس در 24 سپتامبر 1992 است. در این سخنان استادانه، او بر نیاز به ادامه و تشدید جنگ خلق پای میفشارد و اظهار میدارد که بازداشت او نه پایهگذار شکست که تنها پیچ و خمی در راه پیشِ رو است.
اوجالان و گونزالو: موارد مشابه؟
در بیانیۀ مورد ذکر، سکمل–رپ به مقایسۀ صدر گونزالو با اوجالان رهبر حزب کارگران کردستان که بیش از 18 سال در زندان ترکیه است، اقدام میورزد.
بیانیه با این فرض آغاز میشود که هر دوی این رهبران تسلیمطلب هستند و باید به شیوهای مشابه مورد دفاع قرار گیرند.
نخست اینکه تفاوتهای بنادینی میان صدر گونزالو و اوجالان وجود دارد. صدر گونزالو یکی از مهمترین رهبران مارکسیست در تاریخ است. جنگ خلقی که وی بهواسطۀ حزب کمونیست در پرو رهبری نمود از اهمیت بینالمللی عمیقی برخوردار بود و بهمثابۀ یک مدل در خدمت به آغاز جنگ خلق در نپال در سال 1996 قرار گرفت. از سوی دیگر، اوجالان رهبر جنبش ملّی کرد است که علیه حکومت مرتجع ترکیه که حکومتی تحت سلطۀ امریکا است، مبارزه میکند. از نقطهنظر طبقاتی، اوجالان نمایندۀ بورژوازی ملّی کرد است. بنابراین این دو، دو دشمن امپریالیسم با ارزش و اعتبارهایی بسیار متفاوت هستند.
بر خلاف گونزالو که در شرایط حبس انفرادی مطلق به سر میبرد، اوجالان از امکانات و راههایی برای انتشار و ارتباط برخوردار است که توسط جنبش ملّی کرد به رسمیت شناخته شدهاند.
سکمل–رپ میگوید که یک زندانی سیاسی، حتی اگر به یک انحلالطلب بدل شده و خود را در خدمت به دشمن قرار داده باشد، باید مورد دفاع قرار گیرد و ما باید خواستار آزادی وی باشیم. این موضع نشاندهندۀ اپورتونیسم همهجانبۀ این سازمان و دقیقاً در ضدیت با پراتیک جنبش انقلابی است. اگر روشن گردد که یک رفیق دستگیر شده در اسارت دشمن شروع به همکاری کرده، به دشمن اطلاعات داده و به یک انحلالطلب و خائن بدل گردیده، دیگر وظیفهای برای ما دال بر دفاع از او باقی نمیماند. این فرد هر سابقهای هم که در جنبش داشته باشد، به فراموشی سپرده میشود و تنها چیزی که جنبش خواستار آن است، آزاد شدن وی بهمنظور محاکمهاش به اتهام خیانت است. ما در صورت دفاع از زندانیای که با دشمن همکاری میکند و جنبش ما را به انحلال میکشاند، تمام رفقای بازداشت شده را تشویق به همان کار میکنیم. این قابل قبول نیست.
موضع انقلابی عبارت است از عدم باور حرفهای یک رفیق اسیر در دستان دشمن، چرا که نه سنجش اعتبار آن ممکن است و نه فهمیدن اینکه این رفیق متحمّل چه رنج و سختی است. اگر ثابت شود که رفیقی به جنبش خیانت کرده است، بالنتیجه حزب متبوعش باید دربارۀ وی قضاوت کند.
بنابراین موضع سکمل–رپ دربارۀ زندانیان سیاسی بهطور عام، کاملاً غلط و در تباین با تجارب جنبش کمونیستی بینالمللی است.
دربارۀ «کیش شخصیت»
سکمل–رپ مدعی میگردد که یکی از علل اصلی شکست جنگ خلق در پرو کاربست «کیش رهبری» در حزب کمونیست پرو بود. سکمل–رپ این معضل را طی یک سند 1990 آن حزب تشخیص داده است.
اتهام «کیش شخصیت» علیه جنبش کمونیستی چیز جدیدی نیست. این اتهام علیه لنین، استالین و مائو مورد دستاویز قرار گرفته است. رسواترین نمونۀ توسل به آن توسط خروشچف علیه استالین در کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی رخ داد: این حمله بر «کیش شخصیت» کذایی حول استالین تنها دستاویزی برای از میان برداشتن سوسیالیسم در اتحاد شوروی و احیای سرمایهداری بود.
بگذارید ببینیم صدر گونزالو دربارۀ اتهام «کیش شخصیت» در مصاحبهاش با الدیاریو در سال 1988 چه میگوید:
«خروشچف براي ضديت با رفيق استالين بحث كيش شخصيت را پيش كشيد. ولي همانطور كه ميدانيم اين بهانهاي براي حمله به ديكتاتوري پرولتاريا بود. امروز گورباچف بار ديگر اين موضوع را بهميان آورده؛ يعني همان كاري كه زماني رويزيونيستهاي چيني ـ ليوشائوچي و دن سيائوپين ـ كردند. پس اين يك تز رويزيونيستي است كه در جوهر خود عليه ديكتاتوري پرولتاريا و رهبري و رهبران روند انقلابي موضع گرفته تا بتواند سر انقلاب را از تنش جدا كند. در مورد مشخص ما هدف اين است كه جنگ خلق را از رهبرياش محروم سازند. ما هنوز ديكتاتوري پرولتاريا نداريم، ولي قدرت نوين را داريم كه طبق معيارهاي دمكراسي نوين، يعني ديكتاتوري مشترك كارگران، دهقانان و ترقيخواهان، تكامل مييابد. آنها ميخواهند اين روند را بي رهبر كنند. مرتجعين و خادمان آنها خيلي خوب به كار خود واقفند. آنها ميدانند كه بوجود آوردن رهبران انقلابي و رهبري انقلابي كار سادهاي نيست. جنگ خلق، نظير جنگي كه در كشور ما جريان دارد، به رهبران و رهبريت انقلابي نياز دارد، به كسي نياز دارد كه انقلاب را نمايندگي كرده و در راس آن قرار بگيرد، به گروهي كه قادر باشند با سازشناپذيري انقلاب را هدايت كنند. خلاصه آنكه، كيش شخصيت يك فرمولبندي پليد رويزيونيستي است كه هيچ قرابتي با درك ما از رهبري انقلابي ـ دركي كه مطابق با لنينيسم است ـ ندارد.»
در پرتو توضیحات صدرگونزالو، کاملاً به هدف در پس اتهام «کیش شخصیت» سکمل–رپ علیه صدر گونزالو پی میبریم.
سکمل–رپ تصریح میکند که اندیشۀ گونزالو یکی از اصلیترین فاکتورهای شکست جنگ خلق در پرو بود؛ زیرا به «سیاستزدایی از تودهها» کمک نمود و به آنان القا کرد که تنها این مردان بزرگ هستند که تاریخ را میسازند. پیش از هر چیز بگذارید ببینیم خود صدر گونزالو دربارۀ اندیشۀ گونزالو چه میگوید:
«الدياريو: حال كه صحبت از ايدئولوژي است، چرا انديشۀ گونزالو؟
صدر گونزالو: ماركسيسم همواره به ما آموخته كه مشكل در بهكار بستن حقيقت عام نهفته است. صدر مائو زدون بهشدت بر اين نكته اصرار داشت كه بدون تلفيق ماركسيسم ـ لنينيسم ـ مائوئيسم با واقعيات مشخص، رهبري انقلاب امكانپذير نيست؛ تغيير نظم كهن، نابودي آن و ايجاد نظم نوين امكانپذير نيست. بهكار بستن ماركسيسم ـ لنينيسم ـ مائوئيسم در انقلاب پرو، انديشه گونزالو را بهوجود آورده است. انديشۀ گونزالو در مبارزۀ طبقاتي خلق ما، عمدتاً پرولتاريا، در مبارزات بيوقفۀ دهقانان و در چارچوب وسيعتر انقلاب جهاني شكل گرفته است؛ در ميانۀ اين نبردهاي تكاندهنده و با بهكار بستن وفادارانۀ حقايق عام به شرايط مشخص كشورمان شكل گرفته است. ما قبلا آن را انديشه راهنما ميخوانديم. و دليل اينكه امروزه حزب از طريق كنگره عبارت انديشۀ گونزالو را قبول كرده، اين است كه با تكامل جنگ خلق در انديشۀ گونزالو جهشي رخ داده است. خلاصه اينكه، انديشۀ گونزالو چيزي نيست جز بهكار بستن ماركسيسم ـ لنينيسم ـ مائوئيسم در واقعيت مشخص ما. و معناي اين حرف اين است كه انديشۀ گونزالو بهطور مشخص براي حزب ما، براي جنگ خلق و انقلاب كشور ما عمده است. و من ميخواهم روي اين نكته تاكيد كنم. ولي براي ما اگر به ايدئولوژي خود از زاويهاي جهانشمول نگاه كنيم، يك بار ديگر تاكيد ميكنم، مائوئيسم عمده است.»
بنابراین اندیشۀ گونزالو، بسیار به دور از «کیش رهبر» یا سیاستزدایی از تودهها، بهواسطه و در مبارزۀ تودهای شکل گرفته و در قلب جنگ خلق قوام یافته است.
این مدعا که اندیشۀ گونزالو از تودهها سیاستزدایی کرده، دربردارندۀ نفی کامل سطح بالای ایدئولوژیک و سیاسی تودههای پروئی در طی جنگ خلق در پرو – سطح ایدئولوژیک نادری که خود را در تمامی زمینهها تجلّی بخشید – است. ما میتوانیم این را در مستند «مردم جنگ خلق» که به تازگی توسط آرمان خلق به فرانسوی ترجمه شده، مشاهده کنیم. حزب کمونیست پرو همواره آموزش ایدئولوژیک را محور تعالیم خود قرار داده و این مرکزیترین و کلیدیترین شاخص برای فعالان حزب کمونیست پرو و تودههای پروئی بود.
ادعای اینکه سرشت اندیشۀ راهنما ملازم سیاستزدایی از تودههاست، صراحتاً ادعایی ضدتاریخی و در تخالف با تاریخ مائوئیسم است. طی انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی در چین اندیشۀ مائو زدون بیش از همیشه مورد تاکید قرار گرفت. آیا سکمل–رپ دربارۀ این دوره هم به همان صراحت ادعا خواهد کرد که تودههای چینی از خود سیاستزدایی کردند؟ [چنین ادعایی– م] مطلقاً بیمعنا خواهد بود؛ چرا که در دورۀ انقلاب فرهنگی تودهها بیش از همیشه سیاسی شده بودند.
اگر سکمل–رپ به صدر گونزالو، حزب کمونیست پرو و اندیشۀ گونزالو چنین با شدّت و حدّت حمله ور میشود، بدین علت است که اساساً تمام خدمات آنان را رد مینماید.
خدمات حزب کمونیست پرو و صدر گونزالو
سکمل–رپ هرگز ادعا نکرده است که تشکلی مارکسیست–لنینیست–مائوئیست است. آنها ترجیح میدهند که نسخهای اکلکتیک از «مائوئیسم» که آن را «مارکسیسم–لنینیسم و مائوئیسم» میخوانند، ارائه دهند. در نگاه اول ممکن است نزدیک به نظر آید: آیا این تنها یک تفاوت در فرم است؟ بحثی سطحی دربارۀ چند کلمه است تا محتوی؟
این دو عنوان گرچه بسیار شبیه هستند، اما با یکدیگر فاصلۀ زیادی دارند. واقعیت این است که سکمل–رپ مفاهیم اساسی مائوئیسم را رد میکند؛ مفاهیمی که بهطور مشخص حزب کمونیست پرو طی یک مبارزۀ خطی حاد در سطح بینالملل بر آن تاکید میورزید. این مسائل ایدئولوژیک البته حائز تاثیر بر پراتیک آنان نیز بود.
حزب کمونیست پرو تصریح میداشت که مائوئیسم قلۀ سوم و سومین، جدیدترین و بالاترین مرحلۀ مارکسیسم است. کشیدن خط تمایزی روشن میان خود و کسانی که در اندیشۀ مائو زدون تنها خدماتی فرعی به مارکسیسم–لنینیسم میدیدند و اینکه آن را اساساً برای کشورهای نیمهفئودال و نیمهمستعمره و نه برای کشورهای امپریالیستی معتبر میشمردند، ضروی بود. تاکید بر مائوئیسم بهمثابۀ یک مرحلۀ جدید بهمعنای آن است که مائوئیسم مارکسیسم را در سه جزء اساسیاش یعنی ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی، اقتصاد سیاسی مارکسیستی، و سوسیالیسم علمی تکامل میبخشد. در این سه حوزه یک جهش کیفی رخ داده است.
اما سکمل–رپ این خدمات مائوئیسم به مارکسیسم را به رسمیت نمیشناسد و به همین علت از مارکسیست–لنینیست–مائوئیست خواندن خود اجتناب میورزد.
یکی از اساسیترین خدمات مائوئیسم که سکمل–رپ رد میکند، جنگ طولانیمدت خلق است. حزب کمونیست پرو تصریح مینماید که جنگ خلق یک جزء اساسی و جهانشمول مائوئیسم – و قابل اجرا در هر کجا – است.
«جنگ خلق، تئوری نظامی پرولتاریای بینالملل است. جنگ خلق برای نخستین بار بهطور سیستماتیک و همهجانبه تجربۀ تئوریکی و پراتیکی مبارزات، عملیات نظامی و جنگهای پرولتاریا و همچنین تجارب درازمدت خلقها در مبارزۀ مسلحانه، بهویژه جنگهای دهقانان چین را جمعبندی میکند. صدر مائو طبقۀ کارگر را از یک تئوری نظامی بهرهمند ساخته است. اما گیجی و غلط فهمی بسیاری در این رابطه موجود است که نتیجۀ چگونگی درک از جنگ خلق در خود چین است. اغلب به جنگ خلق بهصورت تنگنظرانه و تحقیرآمیز بهصورت یک جنگ پارتیزانی صرف نگریسته میشود. این دیدگاه قاصر از درک این واقعیت است که جنگ چریکی نزد مائو از کاراکتری استراتژیک برخوردار است. این دیدگاه همچنین درک نمیکند که چگونه جنگ پارتیزانی بر مبنای سیالیت اساسیاش می تواند تحرک، جنگ متحرک و جنگ موضعی را بهوجود آورد؛ میتواند طرحهای بزرگ تعرض استراتژیک را پیبریزد؛ شهرهای کوچک، متوسط و بزرگ با میلیونها جمعیت را تصرف کند، و حملاتی از خارج را با قیامهایی از درون ترکیب نماید. بنابراین در این جمعبندی متذکر میشویم که چهار مرحلۀ انقلاب چین بهویژه از جنگ دهقانی تا جنگ رهاییبخش خلق، بههمراه جنگ ضدژاپنی در میان این دو دوره، جوانب گسترده و پیچیدۀ جنگ انقلابی بیست سالهای درمیان جمعیتی عظیم و بسیج و شراکت وسیع تودهها در آن را به نمایش میگذارد. این جنگ نمونههایی از تجارب گوناگون را در بردارد. اساس این جنگ بهطور فوقالعادهای مطالعه شده و اصول، قوانین، استراتژی، تاکتیکها، موازین و … آن استادانه تعیین شدند. طی این آزمون سخت و بینظیر و بر مبنای مارکسیسم–لنینیسم بود که صدر مائو توانست تئوری نظامی پرولتاریا، جنگ خلق، را تدوین نماید.
[…]
یک مسئلۀ کلیدی و تعیین کننده در درک جهانشمول بودن جنگ خلق، درک اعتبار جهانشمول و نتیجتاً کاربرد آن با توجه به انواع گوناگون انقلابات و شرایط ویژۀ هر انقلاب میباشد. برای درک این مسئلۀ کلیدی باید این واقعیت را از نظر دور نداریم که مدل قیام پتروگراد دیگر تکرار نشد؛ و همچنین به مقاومت ضدفاشیستی و جنگهای پارتیزانی در اروپا طی جنگ جهانی دوم، علاوه بر مبارزات مسلحانه در اروپای کنونی، و بالاخره به این نکته که انقلاب اکتبر نه فقط یک قیام بلکه یک جنگ انقلابی بود که چندین سال به طول انجامید، توجه داشت. نتیجتاً انقلاب در کشورهای امپریالیستی را تنها میتوان به مثابۀ یک جنگ انقلابی تصور کرد و این جنگ امروزه تنها به معنای جنگ خلق میتواند باشد.»
دربارۀ مارکسیسم–لنینیسم–مائوئیسم، حزب کمونیست پرو، 1988
برای جزئیات بیشتر در خصوص خدمات حزب کمونیست پرو در امر تاکید بر مائوئیسم، شما را به بیانیۀ بینالمللی سیامین سالگرد روز قهرمانی که اخیراً به فرانسوی ترجمه شده، جلب مینماییم.
بنابراین قابل فهم است که چرا سکمل–رپ اتهامات ارتجاعیون علیه صدر گونزالو و حزب کمونیست پرو را ترویج میدهد. در پس این حمله به صدر گونزالو و حزب کمونیست پرو، در واقع حملهای علیه مائوئیسم و حزبی که توانسته مائوئیسم را سنتز کند، از آن دفاع کند و آن را بهکار ببندد، جریان دارد. این رد صریح مارکسیسم–لنینیسم–مائوئیسم و جنگ طولانیمدت خلق نه بهوسیلۀ مبارزۀ ایدئولوژیک بلکه به روشی بزدلانه – یعنی توسل به دروغهای وسیع رواج یافته توسط دشمن – انجام میگیرد. این اقدام علناً بهمنزلۀ ضدّیت عمیق با مارکسیسم است و لاجرم به نفرت شدید در وجود هر انقلابی منجر خواهد شد.
این بیانیه تمامی تردیدها نزد کسانی که هنوز تا حدودی نسبت به ماهیت سکمل–رپ مردد هستند، را یک بار و برای همیشه برطرف خواهد کرد.
از مائوئیسم دفاع کنیم، آن را به کار ببندیم و تکامل بخشیم!
بگذار علیه رویزیونیسم و اپورتونیسم به مبارزه برخیزیم!
از جان صدر گونزالو دفاع کنیم!
Source: http://www.pcmaoiste.org/communique/defendre-la-vie-du-president-gonzalo-cest-defendre-le-maoisme/