حکم را تغییر ندهید: در ستایش رفیق یوسیف استالین
(این متن توسط رفقای ما در گاردهای سرخ آوستین بهمناسبت 138مین سالگرد تولد رفیق استالین منتشر گردیده است.)
در تاریخ جنبش کمونیستی، چهرههای معدودی وجود داشتهاند که همچون استالین موجد مرزبندیهای محکم و عمیقی گردند. درست با به میان آمدن نام او است که دانه از کاه و کمونیستهای دروغین از کمونیستهای راستین جدا میگردد؛ تنها عدۀ قلیلی به چنین جایگاه برجستهای رسیدهاند. رفیق استالین به درستی به عنوان یکی از آموزگاران کبیر مارکسیسم شناخته شده و دوشادوش مارکس، انگلس، لنین و مائو مورد ستایش قرار گرفته است. هر چند پارهای از آلودگیها هنوز زدوده نگردیدهاند و مائوئیسم نیز از این آلودگیها مبری نیست؛ ما هم در میان خود کسانی داریم که ارزش و شخصیت رفیق استالین را تنزل میدهند، کسانی که جنبۀ فرعی اشتباهات او در زمینۀ ماتریالیسم دیالکتیک را میگیرند و به فاکتور اساسی بدل میسازند. این قبیل افراد به پای خود شلیک میکنند و در مسیر تاریخ به شکل احمقانهای میلنگند.
در این روز میخواهیم حیات و خدمات رفیق استالین – که گستردگی و شگرف بودنشان بسیار فراتر از آن است که بتوان در اینجا بدانها پرداخت – را گرامی بداریم. در روزهایی که استالین به کُبا معروف بود، نهتنها از طریق مصادرۀ مسلحانه حزب بلشویک را تأمین مالی میکرد، بلکه همچنین از همان سال 1905 نبردهای چریکیِ متناوب و پراکنده را رهبری مینمود. او شاعر طبقۀ کارگر بود که از این که دستانش را در خدمت به خلق آلوده کند، باکی نداشت و همین آن چیزی بود او را از بسیاری مارکسیستهای معاصرش مجزا میساخت.
رفیق استالین اولین کسی بود که با بهرهگیری از مارکسیسم، چارچوبی بنیادین برای تحلیل مسئلۀ ملی و مستعمراتی بنا نهاد. استالین که خود از ملتی تحت ستم میآمد، به طور جدی با مسائل رهایی ملی از اشغال، جدایی و حق تعیین سرنوشت برای ملل تحت ستم، دست و پنجه نرم میکرد. بهعنوان رهبر کمینترن، رفیق استالین طرفدار تز کمربند سیاه بود که از حق تعیین سرنوشت امریکاییهای سیاهپوست در جنوب ایالات متحده دفاع مینمود. این تزی است که هنوز هم باید بسیار از آن آموخت.
استالین شاگرد پیگیر و مدافع رفیق لنین بود؛ در یک مورد او لنین را قاچاقی به خارج کشور فرستاده بود تا از خطر کشته شدن وی جلوگیری گردد. بدون استالین، لنینیسمی وجود نداشت. سنتز مارکسیسم به مارکسیسم–لنینیسم میبایست بزرگترین خدمت از خدمات فراوان وی به حساب آید. مارکسیسم–لنینیسم جهان را درنوردید و جهانشمول بودن خود را در سنگرهای نبرد طبقاتی به اثبات رسانید.
این رفیق استالین بود که به پروژۀ سرمایهداری دولتی موسوم به برنامۀ اقتصاد نوین (نپ) پایان داد و برای اولین بار در تاریخ بشر ساختمان سوسیالیسم را آغاز کرد. استالین بشریت و طبقۀ ما را در فتح قلل رفیعی که تا آن زمان نادیده و ناشناخته بودند، رهبری نمود. او با شکست دادن امثال لئون تروتسکی و مقرهای فرماندهی ارتجاعی وی، مبارزهای پیروزمندانه را علیه راستگرایان سختجان و دیگر دشمنان هدایت نمود. تروتسکی مرده است و هر آنچه از ایدئولوژی او نشئت گرفته هزلیاتی است که آن را تروتسکیسم میخوانند، همراه با عمال مرتجعش که از عنوان کمونیست میترسند و در عوض در هنگام فرمولبندی و نامگذاری سازمانهای مرتجع خود از عبارت «سوسیالیست» استفاده میکنند؛ مارکس حق داشت که میگفت یک کمونیست عار دارد که ایدههای خود را پنهان سازد.
در میان با ارزشترین خدمات رفیق استالین، رهبری قاطع او در شکست بزرگترین تهدید طبقۀ ما، شکست دارودستههای فاشیست در جنگ جهانی دوم بود. این گلولههای ارتش سرخ بود که سگهای نازی را زمینگیر کرد و این دستان کمونیستها بود که دروازههای آشویتز را از هم درید. بگذار در این زمانۀ دشواری که پوپولیسم فاشیستی در حال اوجگیری در کشورهای امپریالیستی است، شبح رفیق استالین باردیگر بر راه مبارزه پرتو افشاند.
با مرگ رفیق استالین کسانی که قصد احیای سرمایهداری در اتحاد شوروی را داشتند، به قدرت رسیدند. برای واقعیت بخشیدن به امیال خیانتبارشان، آنها باید هر چه در توان داشتند را بهکار میبستند تا نام استالین را بیاعتبار سازند. مائو زدون مبارزه علیه رویزیونیستهای مدرن که در تلاش بودند از جنبش کمونیستی بین المللی استالینزدایی کنند، را رهبری نمود، و کمونیستهای راستین که در سراسر جهان در فقدان قهرمانمان سوگوار بودند، ارزیابی صدر مائو در رابطه با رفیق استالین را مورد تائید قرار دادند. این به معنای مخالفت ما با آن نیست که اشتباهاتی از سوی استالین سر زده است، بلکه به معنای آن است که از نظر ما آنان که میکوشند استالین را سانسور کنند و نقش و اهمیت او را مورد لاپوشانی قرار دهند، مرتکب بزرگترین و خطرناکترین اشتباهات میشوند. آنها میکوشند در لفافه، همان راستگرایی را پیاده سازند که مرتجعین بهقدرت رسیده در اتحاد شوروی آنگاه که از بوخارین اعاده حیثیت کردند، از خود بروز دادند. رویزیونیستهای وطنی ما به راههای گوناگونی گام گذاشتهاند، این در هر خائن یا «پسا مائوئیست»-ی که کمونیسم را کنار گذاشته و به خلق پشت کردهاست، تجلی مییابد. تمام آنها اینک راه پراکندن اتهامات غلوآمیز علیه رفیق استالین را در پیش گرفتهاند.
یک بار دیگر به این نکته باز میگردیم؛ هیچ چیز مانند استالین واقعی را از جعلی جدا نمیسازد. این رفیق استالین بود که نقش پلی متصل کننده میان دو تن از سه نظریهپرداز کبیری که تاکنون زیستهاند – یعنی لنین و مائو – را ایفا نمود. مائوئیستهایی که استالین را از قلم میاندازند، از مائوئیست بودن خود دست میکشند! استالین در قلب ما تا ابد زنده است. تولدت مبارک مرد فولادین. بگذار یک میلیون کمونیست با نام و به افتخار تو، در کورۀ مبارزۀ طبقاتی آبدیده گردند.
زنده باد یوسیف استالین، زنده باد مارکسیسم–لنینیسم–مائوئیسم